یکی از مهم ترین عواملی که در ساختن زندگی خوب و سعادتمند، تاثیر بسزایی دارد و لحظه لحظه زندگیمان را توام با آرامش میکند، داشتن حس خوب است.به عبارت دیگر، برای شاد و با نشاط بودن در زندگی، باید احساسی خوشایند و حسی خوب داشته باشیم.
البته با شما موافقم که در این وانفسای روزگار، دل خوش سیری چند؟
اما چاره ای نداریم جز خوب زیستن و این خوب زیستن، در گروِ داشتن احساس خوب درباره خود و دیگران است.
من در این مقاله سعی دارم درباره عزت نفس یا خوددوستی، برای شما بنویسم که میتوان آن را پایه و اساس هر زندگی خوب و سعادتمندانه ای دانست.
عزت نفس، همانطور که از نامش پیداست یعنی عزیز دانستن نفس یا خود.یعنی دوست داشتن و محبوب پنداشتن خویشتن.
به نظر میرسد که وجود هر انسانی مانند لیوانی است که در کودکی و زمانی که هنوز درک درستی از واقعیت ندارد، توسط پدر ومادر و بوسیله مهر و محبت و نوازش و مهربانی ای که از جانب آنان دریافت میکند، پر میشود.این لیوان، در آینده و در بزرگسالی، بر زندگیمان سایه میافکند و ما را تحت تاثیر قرار میدهد.در صورتی که مهر و محبت پدر و مادر، بی قید و شرط و نا محدود بوده و لیوان وجودی کودک، سرشار و لبریز شود، این طفل از عشق و دوستی و مهربانی، پر و مملو خواهد شد.در چنین حالتی است که کودک به خود عشق میورزد و از این عشق سرشارش، به دیگران نیز هدیه خواهد داد و بهره مندشان خواهد کرد و چون این محبت را از درون خود و به صورت خودجوش، دریافت میکند، از هرگونه مهر و محبت بیرونی و ظاهری بی نیاز میشود.به عبارت دیگر، به دنبال جلب محبت دیگران نیست و محبت را از دیگران، گدایی نمیکند و آنان را منبع دریافت نوازش برای خود نمیداند.
کسی که عزت نفس بالایی دارد، از ۳ فاکتور مهم، باخبر است:
۱)من خوبم: یعنی من بد و زشت و کریه و خطاکار و نجس و احمق و بدترکیب و …نیستم،بلکه من خوبم.ممکن است کار اشتباهی را مرتکب شوم یا خطایی بکنم، اما در نهایت، من بد نیستم.من خوبم.چون روح خداوندی در من جریان دارد. “و نفخت فیها من روحی”
۲)من دوست داشتنی ام: یعنی محبوب بودن خود را از دیگران نمیگیرم و نیازی به تعریف و تمجید دیگران ندارم.چون از درون، باور دارم که من با وجود اینکه شوخ طبع هم نیستم و خیلی از مردم، به من علاقه ای ندارند، ولی باز هم من دوست داشتنی ام.
۳)من باارزشم: یعنی اینکه وقت من، پول من، اطلاعات من و وجود من، با ارزش و مهم است.
اگر این ۳ اصل اساسی عزت نفس را در زندگیم جاری سازم، بی شک یکی از سعادتمندترین انسانها هستم و درچنین وضعیتی است واقعا زندگی میکنم.ولی در صورتی که من خودم را باارزش و خوب و دوست داشتنی ندانم، بالاجبار این دوست داشتنی بودن و خوب و باارزش بودن خود را از دیگران و محیط اطراف خواهم گرفت و در چنین حالتی، انسانها به دو گروه تقسیم میشوند:
۱)خودپسند یا برتری طلب
۲)خودناپسند یا مهرطلب
این دو گروه از انسانها به دلیل نیمه بودن لیوان محبتشان، همیشه آن را به وسیله دیگران پر میکنند.احساس خوب و خوشایند آنها را دیگران تعیین میکنند.یعنی اگر دیگران نباشند، این افراد احساس خوبی درباره خود پیدا نمیکنند.به عبارت دیگر منبع نوازش و محبت و عشقشان، دیگرانند.
خودپسندها یا برتری طلبها، با سلطه گری و برتر پنداشتن خود، جلب توجه و محبت میکنند.برای مثال آدم برتری طلب در یک مهمانی، با افتخار میگوید:من ۳با دور دنیا را گشته ام.یا همه تلاشش را بکار میگیرد تا بزرگترین ساختمان شهر را بخرد و به این ترتیب، توجه مردم را به سوی خود، جلب میکند.
در مقابل، افراد مهرطلب یا خودناپسندها، به طریقی که شده سعی در رضایتمندی و خوشحال ساختن دیگران دارند و همه تلاششان را میکنند تا دیگران از آنها راضی و خشنود باشند و به این ترتیب، محبت و مهربانی آنها را میخرند.برای مثال تعارفات اغراق آمیز یا چاپلوسیهای بیش از حد و یا کمکهای افراطی، نمونههایی از ویژگیهای مهرطلبها محسوب میشود.
این دو گروه از انسانها،در عمق وجودشان، نوعی حقارت و احساس گناه را تجربه میکنند و به همین خاطر در مقایسه با انسانهای خود دوست،از عزت نفس بسیار پایینی برخوردارند.
در مقاله بعد،در این باره بیشتر خواهم نوشت.
نویسنده : مسعود نصیری
“سرای سعادت : عزت نفس”,